پای گنجشک
این هم یک داستانی برگرفته از یک سرگذشت واقعی و بسیار شگفت و آموزنده است.
راننده کامیون که در بین سرما ، یک پایش یخ زده بود برای معالجه نزد دکتر رفت . دکترگفت : چاره ای نیست باید پایت را قطع کنم .
راننده پس از مکثی کوتاه از حرف دکتر خنده اش گرفت . دکتر گفت چرا می خندی؟
راننده گفت: وقتی پنج –شش ساله بودم ، دنبال یک گنجشک دویدم . گنجشک به حفره ای که در دیوار حیاط بود پناه برد . من دستم را داخل حفره کردم و گنجشک را گرفتم . هنگام بیرون آوردن آن ، یک پایش از بدنش جدا شد . در همین موقع مادرم فریاد زد : وای پای بچه ام قطع شد!
من که می خندیدم ، گفتم مادر پای من که قطع نشده ، پای این گنجشک بود که قطع شد.