از شهید حسین خرازی

ساخت وبلاگ

به صورت لباس شخصی سوار اتوبوسی در کردستان شد.

آنقدر اتوبوس تکان می خورد که کودک کردی که همراه پدرش کنار آن ها نشسته بود دچار تهوع شد.
او کلاه زمستانی اش را زیر دهان کودک گرفت و کلاه کثیف شد.
پدر بچه خواست بچه اش را تنبیه کند.
با لبخند مانع شد و گفت: کلاه است می شوییم پاک می شود...

مدت ها بعد در عملیاتی سردار خرازی و رفقایش محاصره شدند. کاری از دستشان برنمی آمد

رئیس گروه دشمن که با نیروهایش به آن ها نزدیک شده بود ناگهان اسلحه اش را کنار گذاشت، سردار را در آغوش گرفت و بوسید؛ صورتش را باز کرد و گفت: من پدر همان بچه م... با رفتار آن روزت مرا شیفته خودت کردی. حالا فهمیدم که شما دشمن ما نیستی

حدیث خوبان_ ص۲۵۴

+ نوشته شده در  دوشنبه هشتم اسفند ۱۴۰۱ساعت 20:2&nbsp توسط بسیجی  | 

وبلاگ شهید امین امانی...
ما را در سایت وبلاگ شهید امین امانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarallah-aa بازدید : 81 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 14:49